جدول جو
جدول جو

معنی بازپس کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

بازپس کشیدن
(مِ)
بعقب راندن. به عقب برگرداندن: دویم رمضان کوس بزدند و امیر برنشست و راه مرو گرفت اما متحیر و شکسته دل میرفتند راست بدان مانست که میگفتی بازپسشان میکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 630)
لغت نامه دهخدا
بازپس کشیدن
ينسحب
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
بازپس کشیدن
Retract
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بازپس کشیدن
retirer
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بازپس کشیدن
retractarse
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بازپس کشیدن
zurückziehen
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بازپس کشیدن
відкликати
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بازپس کشیدن
cofnąć
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بازپس کشیدن
撤回
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به چینی
بازپس کشیدن
retrair
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بازپس کشیدن
ritirare
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بازپس کشیدن
واپس لینا
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به اردو
بازپس کشیدن
প্রত্যাহার করা
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بازپس کشیدن
kurudisha
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بازپس کشیدن
geri çekmek
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بازپس کشیدن
철회하다
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به کره ای
بازپس کشیدن
撤回する
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بازپس کشیدن
отозвать
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به روسی
بازپس کشیدن
वापस लेना
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به هندی
بازپس کشیدن
menarik kembali
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بازپس کشیدن
ถอน
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بازپس کشیدن
intrekken
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به هلندی
بازپس کشیدن
לחזור בו
تصویری از بازپس کشیدن
تصویر بازپس کشیدن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پا پس کشیدن
تصویر پا پس کشیدن
کنایه از اقدام به کاری خودداری کردن و خود را کنار کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ مَ)
عقب نشستن. بدنبال رفتن. پس رفتن. عقب رفتن. سپس ماندن. خنوس. (ترجمان القرآن) (دهار) (منتهی الارب). تأخر. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) :
نیاطوس چون دید بنداخت نان
از آشفتگی بازپس شد ز خوان.
فردوسی.
بازپس شد کنیز حورنژاد
در یکتا به لعل یکتا داد.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
عقب کشیدن:
گفت پا واپس کشیدی تو چرا
پای را واپس مکش پیش اندر آ.
مولوی.
و رجوع به واپس رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ مَ)
عقب نگریستن. بدنبال نگریستن. به پشت سر نگریستن:
پس از یک لحظه خسرو بازپس دید
بجز خود ناکسم گر هیچکس دید.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ)
هرزه گویی کردن. لاف زدن. (ناظم الاطباء) ، شایع شدن. در همه جا بودن. همه کس دانستن
لغت نامه دهخدا