بعقب راندن. به عقب برگرداندن: دویم رمضان کوس بزدند و امیر برنشست و راه مرو گرفت اما متحیر و شکسته دل میرفتند راست بدان مانست که میگفتی بازپسشان میکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 630)
بعقب راندن. به عقب برگرداندن: دویم رمضان کوس بزدند و امیر برنشست و راه مرو گرفت اما متحیر و شکسته دل میرفتند راست بدان مانست که میگفتی بازپسشان میکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 630)
عقب نشستن. بدنبال رفتن. پس رفتن. عقب رفتن. سپس ماندن. خنوس. (ترجمان القرآن) (دهار) (منتهی الارب). تأخر. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) : نیاطوس چون دید بنداخت نان از آشفتگی بازپس شد ز خوان. فردوسی. بازپس شد کنیز حورنژاد در یکتا به لعل یکتا داد. نظامی.
عقب نشستن. بدنبال رفتن. پس رفتن. عقب رفتن. سپس ماندن. خُنوس. (ترجمان القرآن) (دهار) (منتهی الارب). تأخر. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) : نیاطوس چون دید بنداخت نان از آشفتگی بازپس شد ز خوان. فردوسی. بازپس شد کنیز حورنژاد در یکتا به لعل یکتا داد. نظامی.